چندوقتی بود که مادرم پیله کرده بود تا تکلیف آن انبار خاطراتی را که نامش اتاق من در خانه پدری بود، روشن کنم. من هم هر بار دفاع از رساله دکتری را بهانه میکردم و قول داده بودم پس از جلسه دفاع، بی هیچ عذری، روزی را وقف کنم برای انجام این کار خوشایند، اما در عین حال دل تنگ کننده. سرانجام همین جمعه پیش، در عمل انجام شده قرارم داد و به دامم انداخت.
نتیجه، چند ساعت نشستن کف اتاق، عطسههای بی امان از غبار سالها و چند کیسه بزرگ بود که قرار بود گذشتهام را به خانه امروزم منتقل کند. سررسیدها، کارت پستالهای رنگ ورو رفته، دفترچههای خاطرات و نامه ها. در میان این همه کاغذ، اما، چشمم به چند دایره نقرهای افتاد که زمانی پیشرفتهترین شکل ذخیره خاطرات بودند. روی یکی با ماژیک نوشته بودم: «عکسهای سیزده به در ۸۷»، روی دیگری: «جشن تولد ۱۸ سالگی.»
با چه ذوقی جداشان کردم. انگار که کپسول زمان پیدا کرده باشم. تمام راه به این فکر میکردم که چه شکلی بودیم، چه میپوشیدیم، خنده هایمان چه طعمی داشت. اما وقتی به خانه رسیدم و خواستم سفر به گذشته را شروع کنم، با یک دیوار شیشهای مدرن روبه رو شدم. لپ تاپ جدیدم، این ابزار همه کاره و پیشرفته، دهانی برای بلعیدن آن دیسکهای قدیمی نداشت. درگاه سی دی خوان، مثل یک زبان باستانی، از کالبدش حذف شده بود.
آن لحظه، آن سی دیهای ساده در دستم، حس یک لوح گلی سومری را داشتند؛ ارزشمند، پر از داستان، اما ناخوانا.
برای چند دقیقه، سی دیها را روی میز گذاشتم و فقط نگاهشان کردم. در همان کیسه ها، نامههایی بود که بیست وپنج سال پیش نوشته شده بودند و هنوز خوانا بودند. عکسهایی که سی سال پیش چاپ شده بودند و هنوز چهره هاشان واضح بود.
چطور ممکن بود کاغذی که ذاتا آسیب پذیر است، از این دیسکهای پلاستیکی که روزی نماد جاودانگی دیجیتال بودند، بادوامتر از آب درآمده باشد؟ اینجاست که با پارادوکس بنیادین عصر دیجیتال روبه رو میشویم: ما به دادهها کیفیتی «نامیرا» و افلاطونی بخشیدهایم، اما «تجربه» زیستن با آنها به شکل بی سابقهای میرا و شکننده شده است.
این ناکامی کوچک شخصی، ذهنم را به مسئلهای بزرگتر کشاند. اگر حفظ چند عکس ساده تا این حد به سخت افزارِ در حال انقراض وابسته است، پس تکلیف «بدن شکننده» ادبیات الکترونیک چیست؟ برخلاف بدن پایدار و خودبسنده ادبیات چاپی که میتوانست قرنها در قفسه کتابخانهای دوام بیاورد، بدن متن سایبری، موجودی ظریف و وابسته است. بقایش نه به جوهر و کاغذ، که به اکوسیستمی پیچیده و دائما در حال تغییر از سخت افزارها، نرم افزارها و پروتکلها گره خورده است.
این را هم بگویم که شکنندگی دیجیتال، در واقع دو چهره دارد. گاهی مشکل فیزیکی است؛ یعنی خود دیسک خش برمی دارد یا داده هایش به مرور زمان میپوسند. اما خطر بزرگتر و عجیب تر، «مرگ کارکردی» است. این دقیقا همان بلایی بود که سر سی دیهای من آمد.
دادههای روی آنها شاید هنوز کاملا سالم باشند، اما جهان آن قدر تغییر کرده که دیگر زبان خواندنشان را بلد نیست. این مثل آن است که یک حلقه فیلم سینمایی کاملا سالم در اختیار داشته باشیم، اما دیگر هیچ پروژکتوری در دنیا برای نمایش آن وجود نداشته باشد.
خوشبختانه، کتابداران دیجیتال و پژوهشگران این حوزه، بیکار ننشستهاند. آنها همچون همین باستان شناسان مدرن، در «آزمایشگاههای باستان شناسی رسانه» میکوشند تا این آثار را از گزند زمان نجات دهند. یکی از اصلیترین راه حل ها، شبیه سازی «(Emulation) است؛ یعنی ساختن یک کامپیوتر قدیمی مجازی درون کامپیوترهای جدید ما.
با این روش، میتوانیم ویندوز ۹۵ را در دل ویندوز ۱۱ اجرا کنیم تا آن اثر قدیمی دوباره جان بگیرد. راه دیگر، مهاجرت (Migration) است؛ کوششی طاقت فرسا برای بازنویسی کدهای قدیمی به زبانهای برنامه نویسی جدید. این کار شبیه به ترجمه یک شعر کهن است؛ همیشه این خطر وجود دارد که روح اثر در این کوچ اجباری، آسیب ببیند.
بنابراین، بایگانی در عصر دیجیتال، دیگر یک کنش منفعلانه برای انبار کردن فایلها نیست؛ بلکه مبارزهای مداوم با فراموشی است. این یک پروژه بی پایان برای حفظ حافظه فرهنگی در گذراترین دوران تاریخ است؛ تلاشی برای آنکه شاهکارهای امروز، فردا به لوحهای گلی ناخوانا بدل نشوند.
آن سی دیها هنوز روی میز کارم هستند؛ یادآوری این طنز تلخ که شاید تنها میراث ماندگارِ عصر دیجیتال، خودِ فراموشی باشد.